بیش از سه دهه از تجاوز ارتش سرخ به افغانستان میگذرد، از آن زمان اتحادجماهیر شوروی پارچه پارچه شد و هریک از جمهوری های آن استقلال خود را بازیافتند، و از آن زمان افغانستان نیز آمدن و رفتن چندین نظام سیاسی را به نظاره نشسته است.
روز به روز بر برگ های دفتر تاریخ افزوده می شود، اما همان طور که یکی از مورخین گفته است، گذشته به آینده شبیه تر از آب به آب است.
نزدیک به یک دهه می شود که امریکا رقیب دیرینه ی اتحاد شوروی، پا جای پای رقیب خود گذاشته و با نیروهای نظامی خود وارد افغانستان شده اند.
همین مشابهت ها است که به تاریخ خصلت آموزندگی بخشیده و به انسان درس میدهد. پس عمده ترین درسهای این تجاوز چیست؟
تجاوز با غرور و تکبر همزاد است؛ غرور خودبینی را در حد اعلای آن تقویت می کند. خودبینی مفرط، دیگران را در نظرش قرین هیچ میسازد و راه را برای تجاوز هموار میگرداند و این وضعیت هر زورمداری در روزهای تصمیم گیری و تجاوز است.
تکیه اتحاد شوروی به حزب دموکراتیک خلق و اتکای امریکا به افغانستانیهای لیبرال منش، قتل و ویرانی همگون از جانب نیروهای خارجی (شوروی و امریکا)، سپس اعلام آشتی ملی از سوی دکتر نجیبالله و ایجاد کمیسیون تحکیم صلح از جانب حامدکرزی، تاسیس نیروهای ملیشیایی و هم اکنون نیروهای اربکی و بالآخره افزایش معاش (حقوق) کارمندان نظامی و امنیتی از شباهت های امروز با دیروز است.
اشغال افغانستان و هر کشور تهی دست دیگری آسان است؛ اما مقابله با نارضایتی ها و خیزش های مردمی است که کار را دشوار میسازد. صحت این مسأله هم در تجاوز شوروی و هم در ورود نیروهای امریکایی دیده میشود.
“دشمنی که ترا از پا درنیاورد، تقویت میکند”، این سخن نیچه، فیلسوف نامدار آلمانی است؛ مصداق آن را در تجاوز شوروی به افغانستان میبینیم که موجب تقویت نهضت اسلامی و سرآغاز نسل جدیدی از خیزشهای اسلامی گردید؛ نهضتی که تا قبل از تجاوز به حاشیه رانده شده بود و رهبران آن در پشاور روزهای دشواری را پشت سر میگذاشتند و امروز این امر درباره گروه طالبان نیز صدق می کند.
مقاومت در برابر قوای سرخ نشان داد که نیروی بیکران انسانی هنوز برتری خویش را در برابر تکنیک و سلاح های پیشرفته حفظ نموده است، چه پیش از آن در شماری از محافل سیاسی و تحقیقاتی سخن برسر آن بود که نیروی بشری تاب مقابله با سلاحهای مدرن را از دست داده است و این لشکرهای مجهز با سلاح های جدید اند که به هر نحوی که خواسته باشند، اراده های مردمی را درهم میشکنند.
مقاومت مسلحانه پایه اساسی مبارزه با اتحاد شوروی را میسازد؛ اما از رهگذر تلفات نظامی، در درازنای ده سال حضور ارتش سرخ در افغانستان، حدود ۱۴ هزار نظامی شوروی به قتل رسید، که این رقم برابر به مقتولین حادثه اتمی چرنوبیل است؛ به سخن دیگر این رقم برای اتحاد شوروی تلفات چشمگیری به حساب نمیآید.
اما این تجاوز، از نظر سیاسی خسارات سنگینی به اتحاد شوروی وارد آورد؛ به گونه ای که در سطح جهانی به انزوا کشیده شد. آن گونه که شوروی ها در سالهای پسین حضورشان در افغانستان، ۱۲۳ کشور در مجمع عمومی سازمان ملل متحد بر ضد تجاوز شوروی به افغانستان رأی دادند، سوسیالیسم روسی جاذبه خود را از دست داد و زمینههای نارضایی در قلمرو شوروی بارور گردید.
ششم جدی سرآغاز رویارویی یک امپراطوری خشن با یک مردم تهی دست و فقیر بود. شوروی با شعار “نان، لباس و خانه” به مصاف آمده بود و مردم افغانستان اسلام میخواستند و استقلال میطلبیدند، فرجام این کشمکش پیروزی “معنویت” را بر “مادیت” به اثبات رساند.
افغانستان جزیره نیست؛ کشوری که تا پیش از تجاوز شوروی در مناسبات بینالمللی “حائل” پنداشته میشد، پس از آن توجه جهانیان را به خود جلب کرد و برای متوقف کردن پیشروی قوای شوروی همه دست به دست دادند.
این نکته میرساند که موقعیت افغانستان چنان است که گذشته از روحیه استقلال طلبانه مردم این کشور، سایر کشورها نیز اشغال آن را به وسیله یک قدرت دیگر بر نمیتابند و با آن از در خصومت پیش میآیند، مقابله با تجاوز شوروی، مخالفت با سیاستهای توسعه طلبانه پاکستان و موضعگیری در برابر حضور نیروهای امریکایی ماهیت یکسانی دارند.
ماکیاولی سخن آموزنده ای دارد: “به قوای بیگانه دل مبندید، در حین فراغت بیبند و باری میکنند، اگر در جنگ پیروز شوند، پیروزی مال خود آنها است و شما را به هیچ میگیرند، اگر با شکست روبرو شدند، بار ملامت را به دوش شما میاندازند”. این واقعیت هم در زمان قوای شوروی به مشاهده رسید و هم در حال حاضر دیده میشود.