آمریكای كه تا یازده سپتامبر2001 افغانستان را فراموش كرده بود و فقط در پی انجام نقش منفی در قبال تحولات افغانستان بود اكنون بعنوان یكی از بازیگران اصلی در صحنه سیاسی ـ نظامی افغانستان تبدیل شده است.
استراتژی آمریکا بعد از شکست شوروی براین نهاده شده بود که مجاهدین و رهبران آن از نظر مردم افغانستان فاقد صلاحیت اداره افغانستان شناخته شود، چهره جهاد گران خدشه دار گردد تا اعتماد مردمی نسبت به اتوریته مجاهدین فروکاسته شود. این پالیسی نسبت به طالبان نیز تداوم یافت؛ اعتماد مردم نسبت به آنها از بین رفت و حتی باعث سر افكندگی جامعه اسلامی گردید. بدینسان گروههای اسلام گرا در گوشه و كنار جهان كه روزگاری بعنوان نیروهای آزادی بخش یاد میشدند، از جانب آمریکا بعنوان تروریستهای اسلامی معرفی گردید.
بدین رهیافت چنین به نظر می آید که بوجود آوردن طالبان، حمایت از آن و ساقط كردن آنها یك سیاست حساب شده برای بوجود آمدن فضای كنونی بوده است. بدین سبب اكنون آمریکا وهمپیمانان او باعث دیگرگونیهای مثبت در عرصه افغانستان تلقی گردیده است.
هرچند آمریکا بدنبال منافع خود در منطقه وافغانستان می باشد اما این بارمردم افغانستان نیزاز سیاستهای این کشور در قبال افغانستان سود برده است. از قضا این بار منافع آمریکا در عرض منافع مردم افغانستان قرار گرفته واین به نفع مردم افغانستان می باشد .
فضای جدید بوجود آمده برای مردم افغانستان یك فرصت طلایی محسوب میشود حادثه یازدهم سپتامبر باعث شد كه افغانستان مورد توجه جامعه جهانی قرار بگیرد به اقتضای شرایط موجود كه جامعه جهانی از آن حمایت میكند سیاست اكثر كشورهای كوچك و بزرگ بر این استوار گشته كه افغانستان باثبات و دارای دولت دموكراتیك و مردمی با حضور همه اقوام و مذاهب، به نفع جامعه جهانی و دولتهای منطقه است و این فرصت بزرگ برای افغانستان است.
شرایط جدید به رغم ناگواریهای آن برای بخشهای از جامعه، یك فرصت محسوب میشود، تصور براین است كه این بارمعجزه دموكراسی غربی بتواند به منازعه دیرپای تقسیم قدرت فیمابین گروههای قومی در كشور مهر پایان نهد و با فرو غلطیدن كشور در دامان قدرت بزرگ، زمینه دخالت قدرتهای كوچك و بزرگ منطقهای و فرا منطقهای دیگر را سد سازد، رویا ی که تا کنون تحقق نیافته است.
آمریكا قبل از یازدهم سپتامبر نیز خواهان بر قراری حكومت اسلامی در افغانستان نبوده است چون برقراری چنین حکومتی در آن زمان با منافع آمریکا ساز گار نبود اما بعد از یازدهم سپتامبر با تحولاتی كه در سطح منطقهای و بین المللی بوقوع پیوست سیاست آمریكا نیز دچار تغییرات مهم گردید.
با بوجود آمدن فضای جدید در عرصه بین الملل وباتوجه به شرایطی که در افغانستان ایجاد شده بر قراری جمهوری اسلامی در این کشور، دیگر آن نتایج وپیامدهای را که برقراری حکومت اسلامی دردوران مجاهدین برای آمریکا دربر داشت، در پی ندارد چون این نظام سازگار وهمساز با سیاستهای ایالات متحده می باشد. بر خلاف آن زمان که موفقیت حکومت اسلامی نا ساز گار با منافع آمریکا بود، برعکس، امروزموفقیت جمهوری اسلامی در افغانستان می تواند توفیق آمریکا را درسایر نقاط جهان به همراه داشته باشد وبعنوان الگوی مردم سالاری دینی که سازگار با سیاستهای ایالات متحده است ، در دیگر کشورهای اسلامی مورد استفاده قرار گیرد.
شرایط جدید افغانستان، در منطقه و در سطح كل شرایط جامعه جهانی اقتضا میكند كه آمریكا مطابق با خواست مردم افغانستان سیاستهای خود را تنظیم كند؛ زیرا به خاطر شناختی كه آمریكا نسبت به مردم افغانستان پیدا كرد، چه در دوران جهاد وچه پس از آن به این نتیجه رسیده است كه مردم افغانستان از هویت اسلامی خود جدا شدنی نیست و با ارزشهای اسلامی و هویت دینی مردم نمیشود بازی كرد زیرا در غیر این صورت به سر نوشت شوروی دچار خواهد شد.
در مجموع از آنچه كه راجع به نقش آمریكا در تحولات افغانستان گفته شد، میتوانیم نتیجه گیری كنیم كه سیاستها و عملكردهای ایالات متحده بعد از پیروزی مجاهدین تا یازدهم سپتامبر زمینه سازی برای حضور مؤثر و بلند مدت این كشور در افغانستان بوده است و بعد از یازدهم سپتامبر زمینههای لازم و فضای مناسب بوجود آمد، حمایت مردم افغانستان و پشتیبانی اكثر كشورهای جهان از سیاست آمریكا در قبال افغانستان تضمین خوب و اطمینان بخش برای آمریكا به شمار میرود و از طرف دیگرحمایت آمریكا از نظام جدید این كشور ، وزمامداران آن نیز در این راستا می باشد.