دغدغه اروپا و آمريكا نسبت به غرب در كشورهاي عربي و اسلامي سبب شده است كه هر گونه خيزش اسلامي را با ديدهء مبارزه با سلطه طلبي غرب بنگرند و احساسات اسلامي را به عنوان مخالفت و دشمني با ارزشها و مصالح غربي،قلمداد كنند،البته اين برداشت نسبتا درستي است زيرا احساسات اسلامي آميخته با روحيهء مخالفت و اعتراض است و در حقيقت اين روحيه عليه سياست سلطه جويانه غرب ميباشد نه تمدن آن.
ماهيت استبدادي و شيوههاي فريب كارانه غرب باعث شد تا بر درك و احساس مسلمانان نسبت به غرب تأثير بگذارد و اين موضوع تا حدود زيادي به نحوهء عملكرد و رفتار اروپايي و آمريكاييها در جهان اسلام ارتباط دارد. با اين نگاه ، تلاشهاي اصلاحي ميان احياي مجدد اسلام و جهان مدرن،نوعي ضرورت سياسي است.غرب به جاي تنش در جهان و يا خنثي كردن نقش مسلمانان و منزوي نمودن آنها،با پذيرش نفوذ مسلمانان در جهان غرب و همكاري با آنها،ميتواند نقش سازندهاي را ايفا نمايد.لذا بر مسلمانان و مسيحيان لازم است كه بهتر همديگر را درك كنند و تسامح بيشتري از خود نشان دهند.بايستي كه افراط گراييهاي طرفين به دوستي و اخلاص نسبت به اصول و مباني ذاتي مبدل گردد،و ليكن بدون قيوميت طرفي بر طرف ديگر،چرا كه از لحاظ ديني و فكري با هم تفاوت دارند.
البته عملكرد نادرست بعضي از مقامات و سياستمداران عربي و اسلامي وابسته به جهان غرب نيز در جهت تقويت نگراني از پيشرفت اسلام گرايي به تفكر منفي اروپاييان كمك ميكنند و بسياري از آنان با عملكرد نابجاي خود،دخالت مستقيم دشمنان را درامور داخلي كشورهاي اسلامي،فراهم ميكنند و خواسته يا ناخواسته خود را در خدمت مطامع غربي قرار ميدهند.عملكرد غلط و نادرست صدام در منطقه و تعامل بعضي از حكام وابسته عرب در منطقه خليج فارس،شاهد زندهاي است بر اين ادّعا.
سرعت موج اسلام گرايي و رويكرد جهان به دين و معنويت در دهههاي اخير به ويژه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران كه در حقيقت نقطه عطف و سرآغاز بيداري اسلامي در جهان بود،باعث شد تا جهان غرب و ابر قدرتهاي سلطه جو،احساس خطر كنند و دوباره به سياست اشغال مستقيم كشورها روي آورند و پايگاههاي ثابتي را در كشورهاي اسلامي براي تثبيت حضور خويش ايجاد كنند.يكي از اهداف مهم آمريكا از حضور در افغانستان و عراق در منطقه خاورميانه،و تأسيس پايگاههاي ثابت در قلب جهان و منطقه عربي،مقابله با خيزشهاي اسلامي و سركوب كردن جنبشهاي اسلامي است.اين حقيقت را ميتوان در عملكرد و اظهار نظرهاي سران غرب و كاخ سفيد پيدا كرد.
اكنون با توجه به تحولات اميد بخش عصر جديد،دور انديشي،دشمن شناسي،حفظ هويت اسلامي،پرهيز از هر گونه تعصّب،تحجّر و يا افراط گرايي در اين برههء حساس از زمان،نوعي ضرورت سياسي و وظيفهء اسلامي است.
بدون شك،امروز كه تاريخ جهان در حال تغيير و دگرگوني است و خيزش اسلامي به يك حقيقت روشن تبديل گشته،همهء ما وظيفه داريم در آغاز رنسانس جديد،رسالت تاريخي خود را در حفظ و حراست از كيان اسلامي و بازگشت تودهها به اسلام ناب، انجام داده و با عوامل مؤثر در ركود اين حركت عظيم اسلامي مقابله كنيم.
شناسايي چالشها،آسيبها و عوامل بازدارنده ميتواند روند اسلام گرايي را سرعت بخشيده و به كاهش نفوذ سلطه جويانه غرب بيانجامد.
براي آگاهي بيشتر،در اين جا به پارهاي از آسيبهايي كه بيداري اسلامي را تهديد ميكند،اشاره ميشود:
1.سطحي نگري و عدم درك تعاليم اسلامي اينگونه نگرش به دشمن اجازه خواهد داد تا بهانه خوبي براي زير سئوال بردن اسلام و مسلمانان و وارد ساختن اتهاماتي چون جمود فكري،عقب ماندگي و تحجّر پديد آورد،در طرز تفكّر طالبان افغانستان و نيز سلفي گري،اين پديده به چشم ميخورد.
2.ناديده گرفتن نظرات مجتهدان و فقيهان اسلامي.
قطع ارتباط با كارشناسان فقه اسلامي و بيتوجهي به آرا و افكار مجتهدان در مسائل فقهي،زمينه را براي اظهار نظر غير شايستگان در علوم فقهي فراهم ميسازد و در نتيجه شأن و منزلت اجتهاد اصيل را به مخاطره ميافكند.بعيد نيست،بعضي از نظريه پردازان غربي نيز اين ديدگاه را ترويج كنند.
3.خود باختگي،تقليد فرهنگي و دست كشيدن از هويت اسلامي. يكي ديگر از آسيبهاي بيداري اسلامي،آفت غرب زدگي و دست كشيدن از اعتقادات و باورهاي ديني و اخلاقي است كه در قالب پذيرش ارزشها و مظاهر غربي با رنگ و لعاب(نو انديشي اسلامي)صورت ميگيرد.