چگونگیِ موفقیتهای پیوستة طالبان و یا هم پاکستان در اجرای حملات تروریستی و انتحاری در افغانستان، پرسش کلانیست که پاسخ دادن به آن آسان نخواهد بود.
همچنین، کشته شدنِ چهرههای موثر در چند سال پسین طیِ حملات انتحاری، و اخیراً ترور نافرجامِ آقای خالد رییس عمومی امنیت ملی کشور، از داغترین پرسشهای بیپاسخ میباشند.
هرگاه تروری در کشور صورت میگیرد، انگشتِ اتهام روی دلایل بیشماری به جانب پاکستان به عنوان یگانه دولتی که هیچگاه صداقت و دوستیاش برای مردم افغانستان ثابت نشده، دوخته میشود. اما در مقابل، پاکستان با صدورِ چند پیامِ تقبیح، تکذیب و انکار، دامنِ این اتهامها را میچیند و بنیاد ادعاها را سست جلوه میدهد. در این میانه، رییسجمهور افغانستان ضمن محکوم کردنِ رویداد تروریستی، طالبان را برائت داده میگوید که این کارها فقط بهنام طالبان انجام میگیرد و قطعاً آنان چنین کارهایی را انجام نمیدهند.
اینهمه دست به دستِ هم میدهند تا سرگردانیها و گمانهزنیهای بیهوده پیرامونِ ردیابی عاملان اصلیِ رویدادها و جریانهای انتحاری تروریستی، بیشتر شود و جنایتکارانِ حقیقی در نهایتِ سلامت به فعالیتهای خود ادامه دهند.
در اینکه شورای کویته با همکاریِ سازمان استخبارات پاکستان، در پشت ترورهای زنجیرهیی قرار دارد و جلوگیری از تمام برنامههای خصمانة آنان دشوار و ناممکن میباشد، شکی وجود ندارد. اما واضح است که عوامل و بسترهای اجراییِ این برنامهها، در داخلِ افغانستان وجود دارند که متأسفانه از آنها حرفی به میان نمیآید.
اگر رییسجمهوری مدعی است که این حملهها را طالبان ـ که خود هر روز ادعا میکنند که فلان حملة انتحاری را سازماندهی و اجرا کردهاند ـ سامان ندادهاند؛ پس چه کسی باید آنها را سامان داده باشد؟ اگر قبول کنیم که نظر به اشارههای نه چندان جدیِ او، خارجیها و ناتو پشت این رویدادها قرار دارند؛ پس عوامل داخلی و اجراییِ این حوادث که در افغانستان موقعیت دارند، چرا افشا نمیشوند؟
در کنار این همه، اکنون افغانستان خود به مأمنِ تروریستان تبدیل شده است و تروریستان بهسادهگی در همین کابل و برخی ولایتهای دیگر، با خاطری آسوده روزگار میگذرانند و فعالیتهای انتحاری و انفجاریشان را طبق برنامة پاکستان، به پیش میبرند و حتا زندان پل چرخی نیز به مرکزی برای هدایت حملههای تروریستی بدل شده است.
جدا از این، آگاهان به این باور اند که تروریستان در همین شهر کابل نیز در بهترین مکانها و موقعیتها زندگی میکنند و میتوانند بهسادگی به اهدافِ خود دست یابند؛ اما هیچگاه توجه نهادهای امنیتی به حضورِ فعالانة آنها جلب نمیگردد.
بنابراین، به نظر میرسد که آی.اس.آی دیگر نیازی به این ندارد که فردِ انتحاری را کمربسته از کویته استخدام و وارد افغانستان کند؛ زیرا آماده کردنِ یک انتحاری در همین شهر کابل و به کار گماشتنِ او، بهمراتب سهلتر و کمهزینهتر میباشد. اگر شورای کویته حملات انتحاری را برنامهریزی و تنظیم میکند، شوراهایی در کابل و سروبی که شاخههایی از طالبان هستند، اجرای آنها را به عهده دارند. اما متأسفانه سالهاست که این حقیقت تلخ، به گونة مرموزی نادیده گرفته شده است.
با این اوصاف، نیاز است که نهادهای امنیتی و دفاعی کشور، متوجه لانههای مخرب در داخل کشور باشند و عوامل اجراییِ حملههای تروریستی که حداقل در پایتخت سکنی گزیدهاند را شناسایی کنند و این میتواند در کاهش حملات بسیار موثر تمام گردد.