افغانستان کشوریست که در بحران و تنشهای بزرگ منطقه یی به عنوان بستر رقابت های بزرگ در سطح بین المللی موردبحث است، موقعیت استراتژیک و حساس ارضی این کشور از گذشتههای دور موردهدف قدرتهای بزرگ بوده، چنانچه حافظهء تاریخ این سرزمین، رویدادهای بزرگ و خونینی را به یاد دارد. به گونهیی که مردمان این سرزمین، قربانی بزرگی داده اند. ازسالیان دراز و متمادی همهء تلاشها برای به دست آوردن این مکان به خرج داده شده است و تا هنوزتقابل قدرتهای جهان روی این هدف جریان دارد.
امپراتورهای بیگانه در چندسال پسین به سرچشمههای ذخیره یی این جغرافیا چشم دوخته اند. چنانچه در ادبیات سیاسی جهان، نام مشهوراین سرزمین “گورستان بزرگ امپراتورهای مهاجم ” میباشد. لایههای خاک این سرزمین استخوانهای مردمان قدرتمند راهنوز با خود دارد. مردم این سرزمین هر چند در فقدان امکانات رفاهی نسبت به شهروندان جامعههای دیگر به سرمیبرند.
به هرحال شگفت انگیز و تعجب آور به نظرمیرسد که این مردمان، مهاجمترین و سرسخت ترین امپراتورهای قدرت مند را شکست داده اند و دشواریهای تاریخ را متقبل شده اند. اما نکتهء افسوس آور رویدادهای تاریخی این سرزمین این است که تا هنوز این خاک به ثبات سیاسی و داشتن نظام پاسخگو نرسیده است و کشورما امروزکانون توطئهها و دسیسههای سازمانده ای شدهء جهان مدرن به شمار میرود.
اندیشمندان بیرونی دلیل بحرانها و تاخت و تازهای بزرگ این سرزمین را گذرگاه بودن و پل تمدنی بودن این مکان میدانند که آسیای میانه را با آسیای جنوبی وصل میکند وعنوان میکنند؛ جغرافیای افغانستان میتواند نقطهء وصل قدرتهای منطقه ای باشد به همین خاطر از این سرزمین قدرتهای بیرونی میتوانند به اهداف استراتیژیک خود برسند.
اهداف استراتیژیک قدرتهای بیرونی سبب شده که کشورما تختهء خیز قدرتهای بزرگ باشد. رویدادهای تاریخی ما نشان میدهد که همیشه تقابل قدرتهایجهان در اینجا سبب تحولات بزرگ سیاسی جهان گردیده است. به همین اساس است که امروز در جهان مدرن تمام قدرتهای گستردهء جهانی خود را شریک حادثههای افغانستان میدانند و به گونهیی درمعضلات این کشور درگیر هستند.
هویت سیاسی کشورما نقطهء عطف همه کشورهای جامعهء جهانی شده است و هیچ قدرت بزرگ و توسعه یافتهیی نیست که خود را در معضل افغانستان بی طرف عنوان کند. به روایت دیگرکشورما سوژهء استراتژیک قدرتهای فرا ملیتی جهان گردیده است تئوریهای نوین قدرتهای جهانی نشان میدهند که همه قدرتها میخواهند به نحوی با ما شریک باشند به همین اساس است که بحران ما منتج به همگراییمنطقهیی شده است.
به هرحال دشمن درجه یک قدرتهای بزرگ و ابزارکنونی که عنوان اسلام گرائی و تروریزم را به خود گرفته و استکبار جهانی احساس ناامنی را از آن میکند؛ در سال اول و نخستین پدیدارشدنش حریف متقابل این قدرتهای جابر وظالم جهانی پنداشته شد و آنها در پی خرج و پرداخت مصارف و هزینههای گزاف استخباراتی و سیاسی برآمدند تا بلکه بتوانند که نفوذ و اعتماد ملت افغانستان را از این نظام اسلامی کاهش داده و به گونه ای مردم را وادار به حمایت وهمکاری نمایند ولی با گذشت سالیان وعمل کرد های خلاف اسلامی غرب عکس این مسئله ثابت گردید و در اخر آن ها مجبور گردیدند تا بهانه و راهکاری را برای حمله و از هم پاشی این نظام پیدا نمایند که واقعه حمله بر امریکا زمینه را برای یک لشکر کشی جهان غرب و یهودیت به این سرزمینی تاریخی هموار ساخته و امریکا بعد از حوادث ۹ و ۱۱ سپتمبر – با طمطراق و غوغای فروان جهان را هم به پشت خود کشانیده به جنگ با طالبان و القاعده شتافت و به یورش و اشغال کشور آغاز نمود.
مردم جهان منتظر بودند که دولت مردان امریکا بعد از سپری شدن مدت دوازده سال وکشته شدن هزارها تن از عساکر تربیت شدهء خویش و مصرف ملیارد ها دلار در کشور ما چه گلی را به آب میدهد .
آما بعد از دوازده سال باز هم همان آش است و همان کاسه . اگر دولت مردان امریکا قبل از دوازده سال ازتاریخ و گذشتهء کشور و مردم ما شناخت نداشتند آما در این مدت طولانی شاید از تمام خصوصیات تاریخی ، فرهنگی ، اجتماعی ، قومی و زبانی کشورما شناخت پیدا کرده باشند اگر باز هم شناخت پیدا نکرده باشند بدا بحال دولت مردان امریکا .